ازآینه درچشمِ خود تالار داری
درخطِ چشمت نسخه یِ بیمار داری
دریایِ آرامِ دلت خواب است شب ها
چشم انتظارت –عاشقی- بیدار داری
باطعنه بر شب گریه هایم خنده دارند
گویند حسودان:کی به کارم کار داری؟!!!
ازپنجره بر کوچه چشم انداز گاهی...
دلتنگِ رویی تکیه بر دیوار داری
باهرکه از من دورمی خواهد دلت را
گو:عاشقم هستی،بر عشق اصرار داری
عاشق شدم برقهر و ناز و مهر ولطفت
ازبس عزیزی،گرمیِ بازار داری
رنگِ عسل،چشمت...لبت طعمِ شرابی
برگونه،حواسیبِ آدم خوار داری
شاعرشدم ازعشقت آنروزی که دیدم
چشمی غزالی جانبِ اشعار داری
.
م.زکی زاده
کلمات کلیدی: